دمادم با تاریخ

وبلاگ گروه تاریخ شهرستان فومن

دمادم با تاریخ

وبلاگ گروه تاریخ شهرستان فومن

فریبا منتظر ظهور از سکوتها میگوید

نگاهی به رمان "سکوتها"

محبوبه موسوی
ناشران: کتاب ارزان استکهلم و خانه هنر وادبیات گوتنبرگ
چاپ اول: 1391
144صفحه
سکوتها در دوره زمانی 1356 تا 1376 در ایران روایت می‌شود. سالهای انقلاب و جنگ ایران و عراق. محوریت داستان "اسفندیار" نامی است که در نوجوانی از خانه گریخته و از سوی مرد وزن فرزند از دست داده ای به فرزندی پذیرفته می شود و نام پسرشان (عباس) را بر او می‌گذارند.
اسفندیار به پری دختردایی ناتنی اش دل می بندد و حاصل این عشق زودگذر و نامطمئن، پسری معلول ذهنی و جسمی است. اسفندیار جوان یک بار دیگر خانه را ترک می‌کند . "سکوتها" داستان اسفندیار همیشه دور از خانه است و چشم هایی در انتظار بازگشت او به خانه هستند و حرف‌هایی که هرگز بیان نمی شوند.
خانم موسوی نویسنده کتاب "سکوتها" نثری روان و زبانی قدرتمند دارد. او قصه پردازی قهار است. و اینها نویدبخش متولد شدن نویسنده ای صاحب سبک می باشد. رمان "سکوتها" در دوازده فصل روایت می شود که بر اساس زمان ( سال روایت) و محل زوم دوربین ( شخصیتِ محوری آن فصل) نام گذاری شده اند. مکان غالب روایت ها در جنوب ایران است. راوی بیشتر فصل‌ها سوم شخص است به جز چند فصلی که سیروس خواهرزاده زری روایت می‌کند و این فصل‌ها بسیار هم خوب از کار درآمده است.
داستان تعلیق خوبی دارد. در "سکوتها" با نویسنده ای فرم گرا و قصه گو رو به رو هستیم. به نظرم می رسد در این نوع داستانسرایی و این سبک نگارش بهتر می بود از روش سیال ذهن استفاده شود و نه فصل بندی بسیار خط کشی شده فعلی. نویسنده که تصمیم گرفته داستان تودرتویی را پیش روی مخاطب قرار دهد، ای‌کاش به همان پیچیدگی خودساخته، پای‌بند می‌بود و از نشانه گذاری‌ها و علائم راهنمایی مشخص در اول هر فصل، پرهیز می‌کرد و عطای مخاطب مداری را به لقایش می بخشید. شاید تعهد نویسنده به تاریخ ادبیات داستانی ایران و گرته برداری از مکتب داستان نویسی جنوب و یا علاقه به فرم گرایی مانع بکارگیری شیوه سیال ذهن شده‌است.
رمان شامل فصل‌هایی با داستان‌های پر کشمکش و حادثه محور است که اگر ارتباط بین فصل‌ها از طریق لولا‌های مناسب به خوبی صورت می‌گرفت و فصل‌ها در هم آمیخته می شد کار یک گام پیش تر می رفت.
جنگ و انقلاب حضور سایه واری در رمان دارند و هیچ یک محور رمان نیستند. از این روی "سکوتها" در زمره رمان‌های سیاسی- تاریخی نمی گنجد و به نظر من رمانی اجتماعی محسوب می‌شود و تمرکز و تبحر نویسنده بر روی روابط بین انسان‌ها، دوستی‌ها و خشونت‌ها است.
لازم است اشاره کنم فارغ از دوستی بین من و نویسنده، به ایشان صمیمانه بابت ارائه چنین کار قوی و در خور توجهی در مقایسه با سایر کارهای ارائه شده در ادبیات سالهای اخیر، تبریک می گویم. تلاشی که صرف به انجام رسیدن کار به بهترین نحو شده ، قابل ستایش است.
"رود لَخت وسنگین، بی‌هیچ شکوهی، می‌گذشت؛ کم آب و حقارت بار. کنارش زانو زد وسر به خنکای آب سپرد. زاینده رود از لابه لای موهایش می‌گذشت. ص8"
" ممد گفت: "من قرمزا رو می ذارم، تو سیاهارو." من سیاها رودوس نداشتم، قرمزارو می خواسّم. بعد دوتایی چشمامونو بستیم. هر کی هرچی ور می‌داشت مال خودش بود. ممد گفت: "اول تو ببند." بستم. هر چی ورداشته بودم سیاه بود. فقط یه قرمز تو دسّم بود.. سیاها موندن برا من... گفتم: " قبول نیس..." بعد، همه شونو پاش داد رو فرش ... قرمزا و سیاها با هم ... ص 48"